• وبلاگ : گوشه اي دنج براي من
  • يادداشت : درهم..
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرضيه 
    سلام عزيزدلم
    راستش نميخوام جسارتي کنم و حس بد بهت بدم. قطعا تو حق داري انتخابت اين باشه که خانه دار باشي و نخواي شغل بيرون و پرمشغله داشته باشي، هيچ کس هم حق نداره بهت خرده بگيره براي انتخابت.
    ميدوني منم خودم هميشه همين بودم، همين الآنم رسيدگي به دخترم خيلي برام مهمه. هنوز به سن مهد نرسيده و منم دوست ندارم پيش کسي بذارمش.
    ولي راستش يکي دو سالي هست که متوجه شدم استقلال و توانمندي زن خيلي مهمتر از اونه که هميشه فکر ميکردم. با خودم فکر ميکنم که من اصلا نميتونم مطمئن باشم رابطه م با همسرم پايدار خواهد بود، خيانت يا هر اتفاق ديگه اي نخواهد افتاد هرگز، و با خودم گفتم به خاطر دخترم هم شده من بايد توانمند بشم تو کسب درآمد و خب تازه چندماهي هست که يه خورده کارهايي شروع کردم.
    البته خب شرايط زندگي ما قطعا متفاوته. شايد جاي تو بودم اينطور فکر نمي‌کردم. مثلا شما خب ميدوني همسرت در صورت اشتغالت ممکنه بيشتر کم بذاره براي کار، من اين شرايطو ندارم، البته يه زماني داشتم ولي الان نه همسرم خودش کار و درآمدش براش مهمتر شده. يا شما فکر نکنم همسر کنترل گري داشته باشي، ولي همسر من تو خيلي مسائل از جمله خرج کردن من خيلي کنترل گري کرده سالها و من خيلي احساس تحقير از اين بابت داشتم و همينم بيشتر منو سوق داده سمت نياز به استقلال مالي حتي با درآمد خيلي پايين.
    يا اينکه شايد اونطور که ذهن من به طلاق و جدايي نزديک شده، براي تو پيش نيومده و احساس پايدار بودن بيشتري به زندگي ت داري.
    به هرحال زندگي ها متفاوته و جهان بيني آدمارو متفاوت مي‌کنه:)
    ولي باز گفتم نظرمو بهت بگم:)
    راستي پست هات و بلند بلند فکر کردن هات رو هميشه خيلي دوست دارم، و خيلي وقتها ازت ياد ميگيرم. هرچند خاموش بخونم و برم??
    پاسخ

    سلام دوست قديمي خودم راستش يکي از دلايلي که باعث شد خواهر منم با اين جديت به کارش بچسبه ، خرجي ندادن شوهرش بود . که خب راهکار داشت و مشاور هم راهنماييش کرده بود . اما چون مقاومت و توان بالا لازم داشت خواهرم نتونست و گفت محتاجش نميشم و به خودم تکيه ميکنم . که البته الان داره همون توان و مشاوره رو ميذاره براي کم توقع کردن شوهرش که چشم به درآمد اون داره و حتي ديگه برا خونه هم از جيبش خودش مايه نمي‌ذاره ! خواهرم به نوعي با کار کردن و دنبال کردن چند هدف بزرگ همزمان ، داره از خونه فرار مي‌کنه . نه تنها خونه و خونه داري ديگه براش اهميت نداره ، که به بچه ها هم به صرف رفع تکليف داره رسيدگي مي‌کنه .که خب حتي مامان هم نگرانشه . مخصوصا در مورد بچه ها . اون بچه ها واقعا دارن آسيب ميبينن . ميدوني منم نميتونم واضح و مستقيم با خواهرم حرف بزنم ، چون دلخور ميشه و قبول نميکنه . من فقط ميتونم حرفا و نگراني‌هاي مامانو با يه زبون ديگه بهش انتقال بدم که يکم به فکر بيفته . آخه مامان با روش خودش عمل مي‌کنه و آبجي اشتباهي ميذاره پاي دخالت . ميدوني مرضيه جون من ميگم اگه آدم تصميم منطقي بگيره براي اهدافش و همه جوانبو بسنجه ، چرا که نه ، چي بهتر از مستقل شدن ما خانما . واسه همين از تصميمت خوشحالم و برات آرزوي موفقيت ميکنم عزيزم . منم واقعا نميخوام خانه دار مطلق باشم . ولي حاضر به انجام کاري مثل آبجي هم نيستم . بعدم کم اذيت نميشم بابت کم کاري و کوتاهي هاي همسر . هم سر کار درست و حسابي نميره ، هم هميشه غر ميزنه و روان منو بهم ميريزه. و هم ازمنم توقع داره که در آن واحد هم خونه داري و بچه داري کنم ، هم سرکار برم ، شده توي خونه انجامش بدم !شايد باور نکني همين امروزم بهم گفت تو هم کار پيدا کن و من نميتونم بيشتر از اين مايه بذارم !! تازه اين حرف خوبشه. بيشتر مواقع ميگه من اصلا نميخوام سرکار برم ! خب با اين اوصاف من هي خودبخود عقبتر ميرم که مجبور باشه واسه مخارج زندگي کار کنه .چي بگم خواهري . چه حس خوبي گرفتم از دو خط آخر کامنتت . ذوق کردم اصلا . آخه بعضي وقتا فکر ميکنم زيادي حرف ميزنم و پستامو حذف ميکنم