_ چند روزیه که با مدرسه رفتن دخترک کلاس اولی من ، خونه در سکوت فرو میره و تجربه جدید دیگه ای در این دوره از زندگیم کسب میکنم ..
ترکیب خلوت و آرامش در عین حال نگران بابت حال و وضعیت دخترک که قراره چطوری با چالش های جدید زندگیش روبرو بشه و بسلامت بگذره ..
چالش هایی که از همون بدو ورود به کلاس شروع شده ، از جمله بر سر نشستن روی فلان صندلی و نیکمت و همکلاسی کمی تخس ..
که حس هیجان و لذت سارا کوچولو رو از تجربه جدیدش تحت تاثیر قرار داده ..
و من ناچارم بعنوان مادر از کنار گود راهنماییش کنم و دخالت مستقیم نداشته باشم و بهش یاد بدم چطوری با منطق و قاطعیت از حق خودش دفاع کنه ..
و جالبتر اینکه همین همکلاسی نامبرده به همراه دوست شیطون دیگه دخترکمو وارد بازی دوست یابی کرده و الان خودشم بعنوان دوست بهش نزدیک شده و ترفند نشستن به نوبت روی صندلی مذکور به کار بسته !!
و من در عجبم از این همه هوش و ذکاوت برای تصاحب یک نیمکت !!
خلاصه که از همین ابتدا ذهنم درگیر امورات کلاس سارا کوچولو شده و دلم میخواد خودش بتونه از حالا روی پای خودش بایسته و به روش درست مشکلاتشو حل کنه ..
و من باید مدام از دور این ماجرا رو مدیریت کنم و حواسم باشه به اندازه دخالت کنم ..
البته امروز به بهانه جلسه والدین با معلم ، سرکشی میکنم و کمی اعتماد به نفس به دخترک تزریق میکنم ..
تا خدا چه خواهد و چه پیش آید ..
------------------------------------------------------------------------
_ نوشتن از اوضاع سیاسی کشور حالمو بد میکنه ، خیییلی ...
و با اینکه خیلی حرف برای نوشتن دارم اما ترجیحم اینه که اینجا حداقل خودمو درگیرش نکنم ..
یکی دیگه از دلیل ننوشتنم ، حس صلح طلبی در درونم هست و وقتی میبینم قسمت نظرات اکثریت وبها بخاطر پستشون راجع به این موضوع درگیر بحث و کشمکش شده حالم بد میشه به معنای واقعی و ترجیح میدم نخونم ..
چه اونایی که طرفدار نظام هستن چه اونایی که مخالف ..
دو دستگی ها واقعا ناراحتم میکنه ..
ای کاش این افراط و تفریط ها و توهینهای دو طرف نبود ..
ولش کن .. بیخیال ..
در جمع خانواده و فامیل هم درسته که دیگه خاله بینمون نیست ، اما همگی به احترام عشق بی حدش به همه ، سکوت میکنیم و اولویتمون حفظ محبت و مودت هست .. هیچکس به اعتقاد دیگری کاری نداره و دخالتی نمیکنه ، حتی اگه کاملا مخالف باشه ..
خدا کنه که ادامه پیدا کنه و فقط مختص امروزمون نباشه .. خدا کنه روح خاله همیشه هوامونو داشته باشه ..
پ.ن
_ فرصت نوشتنم تموم شد .. ان شاءالله بعد میام