لذتهای کوچک اما ملموس من در زندگی
_ صبح ها
__ یه ربع تا نیم ساعتی که قبل از دخترک بیدار میشم و در سکوت به کارهام میرسم و یا لحظاتی گوشی به دست روی مبل میشینم
__ شیر گرم میکنم برای وقتی دخترک بیدار میشه و خودم یک لیوانشو با یک حبه قند برمیدارم و در سکوت با آرامش خاطر مینوشم
_ ظهرهایی که سارا کوچولو غذامو دوست داشته باشه و با لذت ، خودش مستقلا بخوره
_ بعدازظهرها که قهوه تلخمو ( گاهیم کاپوچینو) با آرامش در کنار سارای کوچولوی شیطون مینوشم
_ شبها ، وقتی همسر و بچه خواب هستن ، گوشی بدست وارد دنیای کتابخانه بشم و کتابهای مورد علاقمو میخونم و در سکوت شب غرق کتاب میشم
_ نوشتن .. هروقت مینویسم حالم خوب میشه .. کاش اینجا هم میشد بیشتر بنویسم مثل گذشته ..
من واقعا عمیقا با لمس تک تک این زمانها احساس لذت میکنم و خداروشکر میکنم بابت چشیدن این لحظات
اگه کانال داشتم یا با بقیه وبلاگ نویسها در ارتباط بودم ، این موضوع رو بعنوان چالش مطرح میکردم ببینم بقیه از چی لذت میبرن
اگه کسی اومد و خوند و خواست کامنت بذاره و بگه خوشحال میشم