امروز هرکار کردم دیدم فکرم آروم نمیشه ، ظرف میشستم به بیکاری احتمالی همسر فکر میکردم ، غذا درست میکردم همینطور ، جمع و جور میکردم بازم فکر آینده رهام نمیکرد .
با خودم گفتم اینطوری نمیشه ، این مسأله انگار عادی نیست برای من و میدونم اگه فکری براش نکنم دیوانه م میکنه ..
منم که بی حوصله ترینم ، صددرصد با همسر به مشکل برمیخوریم بازم .
برا همین سریع دست به کار شدم و با کلینیک مشاوره تماس گرفتم ، گفتم نه شرایط نوبت حضوری دارم و نه میتونم صبر کنم تا بعد از تعطیلات ، و اگه ممکنه نوبت تلفنی بهم بدن .
جالب بود ، اسممو ذخیره کرده بودن و شناختنم خخ ، دیگه نیازی نبود دنبال پرونده م بگردن .قرار شد هماهنگ کنن بهم خبر بدن .
یکم بعدش تماس گرفتن و یه نوبت اورژانسی برا یک ساعت بعد از اون بهم دادن ..
و اینجوری شد که موفق شدم با مشاورم صحبت کنم .
و چقدر خوب بود ..
و چقدر کمکم کرد .
هم انرژی گرفتم ، هم آرامش ، هم الان دیگه میدونم باید چه رفتاری داشته باشم .
از خدا میخوام که همیشه یار و یاورش باشه به واقع .
و همه هزینه هایی که برای اینکار کردم ( حتی پس اندازهایی که به سختی جمع شده ) حلالش باشه .
انشالله اگه فرصت شد میام مینویسم گفتگوهامونو