مامان رفت کربلا ..
منم در حال رفت و آمد به خونه خودمون و خونه بابا اینا هستم .
احتمالا بعضی شبا واسه خواب بریم خونه و روزا اینجا باشیم ..
دیروز خاله زری هم اومد بدرقه مامان .
همه که رفتن و من و خاله تنها شدیم ،خاله تنها کسی هست که تا حدودی با پسر دوم خاله زینب رفت و آمد داره ، چند مدت پیش قضایایی تو فامیل اتفاق افتاده بود که جسته گریخته همه یه چیزایی از محیا شنیده بودیم ولی کامل نمیدونستیم چه خبر شده . خاله زری که بیشتر در جریان بود و به نوعی خودشم درگیر بود برام تعریف ماجرا رو . ینی مو به تنم سیخ شد .. !!!!
باوجودیکه شخصیت محیا شناخته شده ست و از رفتارهاش نباید تعجب کرد ، اما این چیزایی که خاله میگفت دیگه واقعا غیرقابل هضم بود !!!
همش با خودم میگفتم آخه چطور یه نفر تا این حد میتونه شرارت کنه ؟؟!! نقش خانواده این وسط چیه واقعا ؟!!!! آخه کسی که خانواده دار باشه دیگه دست به اینکارا نمیزنه که ؟؟؟!!!!!!
ینی اونا هم موافق تمام کارای این دختر هستن ؟ اصلا خبر دارن از کاراش ؟؟!!
هیچی دیگه کل دیشب داشتم خواب پریشون از این دختر میدیدم !
واقعا چرا ؟!