_ خانواده عمه جانم ، برنامه سالگرد رو گذاشته بودن واسه هفته آینده ..
که خب مامان اینا دقیقا همون زمان مهمون دارن . دوستای خانوادگیمون قراره بعد دو سال بیان و هیچ جوره نمیشه تغییرش داد ، برنامه هم از قبل ریخته شده چون بابا اینا فکر کرده بودن طبق تاریخ وفات ، این هفته سالگرد گرفته میشه ..
منم که مراسم کوچک خانوادگی سالگرد برای پدرشوهرو همون هفته آینده در پیش دارم و حتی زیاد نمیتونم کنار مهمونا باشم ( برنامه سفر دارن با مامان و داداش و آبجی ) .
خلاصه دیشب همگی غافلگیر شدیم وقتی فهمیدیم مراسم هفته آینده ست !
نه میشد مهمونی و سفر رو کنسل کرد ، نه میشد به مراسم رسید !
اینجوری شد که بابا زنگ زد به پسرعمه ..
و ازشون خواست اگه صلاح بدونن ، مراسمو این هفته برگزار کنن .
اونم بعد از مشورت با برادر و خواهراش با بابا تماس گرفت و گفت چون بچه ها آمادگی ندارن برا این هفته ، مراسمو میندازیم دو هفته دیگه که شما هم بتونی بیای ..
وقتی فهمیدم ، تعجب کردم ..
گفتم ینی بخاطر بابا یه هفته دیگه عقب انداختن ؟!
که مامان گفت حواست نیستا .. الان بابا بزرگ خاندانه !
آره یادم رفته بود ، عمو جانم که بزرگ تر از همه بود ، پارسال 20 روز بعد از عمه از دنیا رفت و حالا بابای من بزرگ خاندان پدری هست !
لقبی که بیشتر تن آدمو میلرزونه برای باور کردن ترسها ..