میدونید چیه ؟
با اینکه مثل سابق آدم مظلوم و تو سری خوری نیستم .. اما
باز دلم برا خودم میسوزه ..
که بعضی مشکلاتمو واقعا نمیتونم حل کنم ..
یا حل نشدنی هستن ..
یا سخت و با تلاش بیشتر حل میشن ..که واقعا توان جنگیدنم ندارم ..
و همچنان همون مشکلات منو محکم به زمین میزنن ..
نه میشه ازشون فرار کرد و نه میشه باهاشون کنار اومد ..
و گویا قراره هرچند مدت یکبار ، کمرمو به خاک بمالن ..
که نتونم از جام بلند شم ..
بتونمم ، انگیزه بلند شدن نداشته باشم ..
درست مثل همین روزام ..
چقدر مشاوره لازمم و علاوه بر هزینه مالی ، انگار دیگه حوصله اونجا رفتنم ندارم ..
و میدونم اگه نرم ، حالا حالاها بلند نمیشم .. همین ..
کاش فرجی میشد و کمی از رنج و غمم کاسته میشد ..