همسر رفت برا قولنامه ..
خدایا خودت کمکمون کن که غیر تو به هیچ چیزی امید ندارم ..
مامان و بابا میگن مطمئن باش هرجای دیگه هم بری مجبوری اجاره بدی ، میگن دوماهه داری میگردی نبوده ، مگه میشه تو این چهار پنج روز پیدا بشه ؟
حرفاشون منطقیه ..
صاحبخونه جدید و سختگیر میگه تا پول کامل ندین کلید نمیدم حتی اگه قولنامه امضا شده باشه ..
و ما از الان تا چهارم وقت داریم پول رو بدیم ..
که اگر نشد از کلید که خبری نیست ، خسارت هم باید بدیم و قراداد فسخ میشه .
این یکی صاحبخونه هم قول داده بده ، ولی پولش دست صاحبخونه خودشه و خدا میدونه برسونه به وقت یا نه ..
و من ..عصبی و کلافه .. نشستم کنج آشپزخونه ، در حالی که قابلمه روی گاز هست بوی تند سوختگی پیاز داغو استشمام میکنم ..
که نمیدونم خوشحال باشم که خونه مورد علاقمو توی منطقه دلخواهم پیدا کردم ، اونم دوخواب و شیک و تر و تمیز ..
یا ناراحت و نگران که چطور قراره از پس اجاره هاش بربیام !!؟
در حالیکه مستاجر به هیچ عنوان نمیتونه در پرداخت اجاره کمک کنه و نهایتا تونسته بسختی 5 تومن دیگه اضافه کنه به پول پیش ..
و دستگاهی که هنوز پولشو بدهکاریم و بسختی هم تنظیم میشه و شاید تا چند ماه دیگه هم نشه روش حساب کرد ..
خدایااا کمکون کن ..
کاش منم میتونستم مثل مامان اینا خوشحال باشم ..
وب گردی حالمو خوب نمیکنه
واتساپ رو هم بزور باز میکنم که فقط بی خبر از خانواده نباشم که گروه خانوادگی تنها جایی هست که فعالم ..
(نه عضو گروه فامیلیم نه دوستی و نه هیچ گروهی که بشناسنم و مجبور باشم گاهی اعلام حضور کنم .. فقط یکی دوتا گروه اطلاع رسانی متعلق به مشاورم همین .. )
خونه پیدا نمیشه و هر روز مستاصل تر از روز قبل میشم ..
دیشب دیگه عملا پیاده نمیشدم از ماشین و وقتی همسر میگفت اینو هم بپرسیم ، میگفتم نداره .. دیگه پرسیدن نمیخواد ..
شاید مجبور بشیم بریم محله های شلوغ و نه چندان خوب شهر و یا شهرک های اطراف شهر .. تازه اون نزدیکتراش ناز هم میکنن برامون !!
دیروز صبح که با بابا رفته بودیم یکجایی از همین شهرکها ، املاکیه بهم میگفت خانم با این پول اینجا پیدا نمیکنی !!!!
کجا ؟
شهرکی که به قول بابا اگه یکی مجبور میشد بره اونجا خونه بگیره ه ه ..
و من چقدر ناراحت شدم از اینکه ارزش پولمون اینقدر پایین اومده ..
راستش دیگه انگیزه ای برای گشتن ندارم وقتی میدونم مجبورم دور شم ، دور دور ..
حالم واقعا خوب نیست ..
هیچ کاری از دستم برنمیاد ..
فقط نگاهم به آسمونه .. و دلم گرمه به دعاهای اطرافیانم .. به دعاهای شما ..
و هنوز در حال جستجو ...
و هنوز قیمت ها بالا ..
و هنوز ..
روز سومی هست که دارم با بابا میرم دنبال خونه ..
همسر از صبح تا شب سرکاره و عملا نمیتونیم با هم بریم بگردیم ..
خونه هم که پیدا نمیشه ..
نیست .. نیست ..
من نمیدونم چطوری یهو اینقدر اضافه شد به قیمت رهن و اجاره ها !!؟؟
انگار خودمون به خودمون رحم نداریم ..
همسر که صداش دراومده و میگه میخوام به مستاجرمون بگم 100 بذاره روی پول ، نتونست تخلیه کنه بدیم به یکی که داره !
ولی ..
دلم نمیاد .. وجدانم اجازه نمیده ..
خیلی خسته و ناامیدم .. حتی دیروز از یه جایی به بعد وقتی جلوی بنگاه میرسیدیم ، تا چند دقیقه پیاده نمیشدم ... به بابا میگفتم دیگه نمیتونم ..
برم چی بپرسم وقتی نیست .. جسمم یاری نمیکرد حتی .. پادرد گرفته بودم .. کمردرد داشتم ..
اما با این وجود نمیخوام به مستاجرمونم فشار بیارم .. نمیخوام مثل بقیه بی مروت باشم .. نه بخاطر رضایت اون .. فقط بخاطر پروردگارم .. کسی که مهربانتر از خودش نیست ..
تازه همین 30 تومنی هم که بهش گفتیم زیاده و همچین جوانمرد نیستیم ..
کاش درست بشه همه چی ..
کاش پیدا بشه یه خونه خوب ...
برامون دعا کنین ...
و برای دوستم ..
تو این هاگیر و واگیر فکر دوستمم یه لحظه از سرم بیرون نمیره ..
حتی یک لحظه ..
وسط این همه مشکل و گرفتاری ..
حتی همین الان که که سرم داره از درد منفجر میشه ..
هی یادم به اون روز میفته که اومده بود پیشم و غرق در فکر میشم ..
بعد میام میگم .. در فرصتی مناسب ..
پ.ن
_ احتمالا این پست هم موقت باشه ..