برگشت همسر به کار قبلی منتفی شد ، خودش به صاحب کارش گفت دنبال نیرو باشه.
دیگه نمیدونم قراره چی بشه ، فعلا که همسر مشغوله اینجا و جرات نمیکنم به بعدش فکر کنم .. انشالله که خیر باشه ..
همسر میگه اینجا همون جایی هست که میخواستم ، همون کارم هست که بدردم میخوره و با روحیه م سازگاره ، فقط مشکل شیفت طولانی و آف های کمش هست . برا همین نمیتونم تصمیم قطعی بگیرم و بگم که میمونم . اما فعلا برا چند مدت کار میکنم ببینم چی میشه ..
منم چیزی نمیگم ..
حرفی ندارم بزنم ..
و باید صبر کنم فعلا ..
بهرحال کار آسونی نیست و اونی هم که قراره کار کنه من نیستم .
ولی نسبت به چند روز پیش آروم ترم ..
سپردم به خدا و گفتم از دست من کاری ساخته نیست واقعا ، خودت کمکمون کن ..
توکل بخدا ..
همسر چند روزیه میره واسه آموزش دیدن و تست زدن خودش ..
هنوز نمیدونیم قراره چی بشه ..
یکی دو روز پیش به صاحب کار قبلیش زنگ زد و باهاش حرف زد . بهش گفت اگه نخوام سرکار جدید برم منو قبول میکنی بازم یا نه ؟
اونم کفت من مشکلی ندارم اگه بخوای برگردی، ولی بدون اینجا چیزی تغییر نمیکنه ، کار همون کار هست و شرایط حقوق ما هم همون ..(ینی که مهم نیست بخوایم برای موندن کسی ، اونو راضی نگه داریم ! )
منم به همسر اشاره کردم که صحبتاشو زود تموم کنه و خداحافظی کنه .
گفتم اینجا موندن واسه تو نه فایده داره و نه آینده .. ولی اگه بازم میلت به برگشت هست من حرفی ندارم . اونی که میخواد کار کنه تو هستی و تو باید انتخاب کنی . ولی خواهش میکنم اگه برگشتی دیگه ما رو بابت فشارهای کاری اذیت نکن . ما هم به آرامش نیاز داریم بخدا ..
میدونید چیه ؟
حالم قابل بیان نیست ..
تو برزخم انگار ..
دقیقا مثل کسی هستم که هیچ کاری از دستش برنمیاد جز دعا کردن .
و دیگه نمیدونم خدا صدامو میشنوه یا نه ..
شرایط کاری جدید همسر زیادم ایده آل نیست ، همینم سخته فقط نوعش فرق میکنه ..
برا همینه که حس میکنم همسر نتونه ادامه بده ..
خصوصا اینکه خودشم زیاد راغب نیست ..
چی بگم ..
گویی چالشها تمامی نداره..
همسر از کار جدید رضایت نداره متاسفانه.. دلیل عمده ش هم اینه که تعطیلی نداره..
حباب امید و آرزوهام ترکید و حسابی از هم پاشیده شدم ..
فقط تونستم قانعش کنم که سرکار قبلی برنگرده چون آزموده را آزمودن خطاست ..
گفتم حداقل چندماه بمون اینجا تا بشه یه فکری کرد ..
ظاهراً قبول کرد ولی خب .. از الان به بعد منم و دوباره سربالایی و بار سنگین و ..
به لطف خداوند چیزی شبیه معجزه داره توی زندگیمون اتفاق میفته..
بعد از 12 سال ، بالاخره کاری ظاهراً مناسب با روحیات همسر براش پیدا شده .. .
و صاحب کار این روزا در حال آموزش دادن و تست کردن همسر هست ، چون متقاضی با مدارک تحصیلی بالاتر و سن کمتر، زیاده و صاحب کار قراره تایید کنه که کی باشه و کی نباشه ..
این جند روز همش به خودم میگم ینی میشه ؟
ینی اتفاق میفته که من دیگه صبحا با استرس از خواب بیدار نشم که امروز قراره چی بشه ؟! ، خدا کنه همسر کم نیاره ، اگه بیکار شه چیکار کنیم ؟! این آدم که درست و حسابی دنبال کار نمیگرده و من چه خاکی به سرم بریزم اگه اومد بیرون .. و ..
استرس هرروزه اینکه خدا کنه سرکارش مشکلی پیش نیاد که شب با فحش میاد خونه و میره رو اعصاب من و دخترک...
ینی میشه ؟
ینی درست میشه ؟
خدایا توکل به خودت ..