عمل خاله کنسل شد ..
افتاد برای شنبه ..
خاله جانم دوباره عمل داره ..
همونی که قرار بود آخرین عمل باشه ، ناتموم موند اون موقع ..
و خدا میدونه قراره چی پیش بیاد ..
دکتر چهارشنبه رو وقت داده ، دیگه حتمی بشه یا نه معلوم نیست ..
نمیتونم بگم استرس ندارم که دارم .. که داریم .. هممون ...
هنوز به مادربزرگمم نگفتن ..
خدایا خودت رحم کن .. خودت کمک کن که تو بیشتر از همه از وضع خاله خبر داری .. به خودت میسپاریمش که جز تو پناهی نیست ..
_ دیروز دز دوم واکسنمو زدم ..
با 4030 که تماس گرفتم و پرسیدم میشه یا باید هنوز صبر کنم ، جواب داد میشه و اشکالی نداره ..
اینجوری شد که با همسر و دخترک راهی شدیم ..
اینجایی که ما میریم خیلی خوبه .. فضای باز هست و باید با ماشین بریم داخل ، توی همون ماشینم میزنن برامون ..
خلاصه که الان فقط دستم درد میکنه و ..
خخ بازم چالش دارم انگار ..
همون دیشب سیکل ماهیانه م هم شروع شد و با حالی نزار افتادم کنج خونه ..
البته خداروشکر درب و داغون نیستم .. فقط خیلی بیحالم ..
_ هنوز دارم به وانت پراید فکر میکنم .. نمیدونم تصمیم درست چیه .. کارم پیدا نمیشه انگار ..
_ پنجره بزرگترین نعمت هر خونه هست .. وقتی یه دنیا فکر توی سرت هست ، وقتی میبینی واسه بعضی مشکلات هیچ کاری دیگه از دست برنمیاد .. حداقل کاری که کمی آرومت میکنه همین پنجره ست ..
خیره شدن به بیرون و تماشای رقص برگها توی هوا .. و حرکت ابرها توی آسمون بالای سرت .. بی صدای بی صدا ..
انگار نه انگار چه هیاهویی روی زمین و توی دل آدما جاریه ..
_ خدایا کمکمون کن .. به خودت قسم ما بنده ها پناهی جز تو نداریم ..