الان از اون دسته حالتهام که نیاز به نوشتن دارم ، نیاز به آشکار بودن وبم دارم و این گوشه گیری حالمو خوب نمیکنه ولی چکنم که بخاطر مهمون کوچولوی خونمون (پسر برادرم) و شلوغ کاریهای دخترک با اون و مخاطب قرار دادن گاه و بیگاه من ، نمیتونم تمرکز کنم بنویسم .. چکنم که فعلا عمومی بودن احساس امنیت بهم نمیده و مجبورم به همین شرایط راضی باشم ..
دلم میخواد مثل قبل تند تند تایپ کنم و حرفای دلمو بنویسم اما انگار هربار یه چیزی جلومو میگیره و میگه بیخیال بابا ..حالا بنویسی مگه تغییر میکنه شرایط زندگیت ؟
و بعد خودم به خودم جواب میدم که مگه باید تغییر کنه ؟ .. من فقط میخوام آروم بشم ..
ولی باز صفحه رو که باز میکنم ، یکم به نور سفید گوشی از صفحه سفید خیره میشم .. و بعد از اینکه غرق در فکر میشم ، بدون نوشتن حتی یک کلمه ، صفحه رو میبندم و تمام ..
نمیدونم خوبه یا نه .. فقط میدونم دلتنگ روزای گذشته میشم .. همون روزایی که کلی دست و پا میزدم تا از پس مشکلات زندگیم با موفقیت بربیام و تند تند هم قدم به قدمشو مینوشتم ..
مثل الان راکد نبودم ..
و این رکودمو دوست ندارم ولی انگیزه ای هم برای حل کردنش ندارم فعلا ..