سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جویای دانش را خداوند دوست می دارد و فرشتگان و پیامبران نیز دوستمی دارند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

گوشه ای دنج برای من


مامانم داره میره کربلا و قراره من برم پیش بابا ..‌‌

ولی دلم غصه داره که چرا زیارت آقا نصیب من نمیشه ؟! .

حرفم فقط پیاده روی نیست ، حرفم زیارتی هست که تا حالا نرفتم . 

برا همین دیدن فیلم زائرا جوگیرم نمیکنه ، غمگینم می‌کنه .. 

مامان تا حالا چندبار تعارف کرده که بیا با هم بریم . ولی هم من می‌دونم هم اون که نمیشه . ما نمی‌تونیم همسفر خوبی برا هم باشیم . روحیاتمون فرق می‌کنه و اگه من باهاش باشم اذیت میشه . بخاطر وسواسم ، بخاطر درونگراییم بخاطر وجود دخترک که نمیتونم نبرمش (چون عشق سفره ، عشق ورجه وورجه و پیاده رویه .. ) 

و همه اینا دست و پای مامانو می‌بنده و اسیر من میشه .. 

سفر دوست و همسفر پایه میخواد که اون داره ، همه مثل خودش هستن ، اگرم نباشن حرف شنوی دارن ازش و به عنوان لیدر قبولش دارن . 

اما من مثل اونا نیستم . اینجوری هم خودم اذیت میشم هم اونا .. 

ای کاش اونقدر پول داشتم که میتونستم با همسر و دخترک با کاروان به زیارت برم . نه صرفا زمان اربعین .. یه روزی از روزهای خدا که بشه یه دل سیر چشم به ضریح آقا دوخت و همه دلتنگی‌ها رو رفع کرد . 

بحث اعتفادی یه حرفه ، بحث دل یه حرف دیگه .. 

دل منم درگیره .. درگیر محبت اهل بیت .. 

حتی اگه حاجتام  روا نشه و به خواسته هام نرسم .. .

همینکه وقتی باهاشون حرف میزنم ، آرامش میگیرم . همینکه عقلی و قلبی باور دارم هستن و صدامو می‌شنون و منو مبینن، برام کافیه .. 

همین خیلی قشنگه ، خیییلی ..

فقط کاش فرصت دیدارم مهیا میشد که بجای نشستن پای این چشمه پرنور ، اندکی هم از نعمت سرچشمه استفاده میکردم .. 

خوشبحال همه زائرا .. 

 

 



ساره ::: دوشنبه 102/5/30::: ساعت 12:38 صبح


[نوشته ی رمز دار]  



ساره ::: دوشنبه 102/5/23::: ساعت 10:54 عصر


یکم زودتر دخترک رو آوردم بیرون ، که توی پارک نزدیک کلاس یکم بازی کنه . 

منم هوای بیشتری به سرم بخوره ، از وقتی ساعت کلاسشو عوض کردم و افتاده عصرا کارم راحت تر شده ، اینجوری مجبور نیستم بخاطر گرمای هوا توی سالن زیر کولر بشینم و ناچارا پای صحبت بقیه مامانا بشینم .. گرچه همین عصرا هم همزمان با من یکی از اقوام پدری که خونش همین طرفاست ، بچه هاشو میاره کلاس و ما دیگه کنار هم زمانو سپری میکنیم . اما خداروشکر چون رفیق دوران کودکی خودمم بوده پیشش راحتم و مشکلی ندارم . 

یه وقتایی هم مثل امروز که بی حوصله ترینم ، واسه اینکه خلوت خودمو داشته باشم ، زودتر میام .. بعضی وقتا هم دیرتر میرم تا بازم دخترک بازی کنه .. 

راستش از همسر ناراحتم .. بابت همه چی .. ولی حس گفتنش نیست .. 

همون مشکلات همیشگی مثل افراط در سیگار کشیدن و گرفتن خرجی ما .. 

اونقدری هم باهاش دعوا کردم که شب تلافی کنه و بازم داستان داشته باشیم . 

پس مجبورم خودمو آماده کنم .. 

واسه همینه که بی حوصله ترینم .. 

درسته که اخلاقش نسبت به قبلترها خیلی خیلی بهتر شده .. ولی خب بهرحال آزارهای خودشو هم داره .. 

که البته درد من الان اینچیزا نیست .. درد من اینه که حتما باید کارم به کولی بازی بیفته تا بفهمه فلان کاری که انجام میده واقعا درست نیست !!!!!! 

زبون خوش و عزیزم قربونت برم و حتی کلام جدی هم روش تاثیر نداره .. انگار که اونا نقاب و نقش باشه ، اهمیتی نمیده ! در حالیکه نیست .. در حالیکه من واقعی هموناست .. 

ولی اون نمیشنوه ، نمی‌بینه .. 

و وقتی این روی من از سر عجز بالا میاد ، تازه میفهمه چقدر تحت فشارم بابت کارهاش !!! 

اونوقته که دیگه حال من بد شده .. خیلی بد .. 

تا ساعتها و حتی روزها هم ادامه داره .. و دوباره زمینه دلخوری و تلافی از طرف اون ایجاد میشه .. ! 

چرا واقعا ؟! 

 



ساره ::: یکشنبه 102/5/22::: ساعت 6:18 عصر


تنها نکته مثبت فیلترشدن وات اینه که گاهی با صدای اعلانش، میفهمی کی پیام داده ولی چون حوصله جواب دادن نداری ، فیلترشکنو روشن نمیکنی و میتونی موکول کنی به بعدتر .. کسی هم ازت نمیپرسه چرا نیومدی و نبودی !! 

همین .. 

وگرنه هیچ خاصیتی نداره و خودش یه تنه شده مخل اعصاب تازه !! .. بس که مجبوری اپ های مختلف نصب کنی بلکه کارت راه بیفته 



ساره ::: یکشنبه 102/5/22::: ساعت 1:0 صبح


[نوشته ی رمز دار]  



ساره ::: جمعه 102/5/13::: ساعت 5:42 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :20215
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
ساره
اینجا .. این گوشه .. منم و دلم .. اگه چند ماه از تاریخ آخرین پستم گذشت و بروز نشدم دیگه ، حلالم کنین .
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<