سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برای نمازگزار، محبّت فرشتگان و هدایت و ایمان و نور معرفت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

گوشه ای دنج برای من


[نوشته ی رمز دار]  



ساره ::: شنبه 101/7/23::: ساعت 4:54 عصر


در عجبم از این همه تعصب بدون آگاهی بنام دین زیبای دوست داشتنیمون .. 

در عجبم از تاریخ نخونده هایی که حتی نمیدونن در سیرت اهل بیت ( ع) زندگی و آزادگی به چه معنا بوده و به بهانه دفاع از نظام حاکم، شرف و حیثیت امامانمون ، مذهبمون و .. و .. زیر سوال میبرن !! 

و 

باز 

از آن سو 

در عجبم از همه خشم و بی منطقی و یکطرفه به قاضی رفتن مخالفین نظام .. 

که به دلایل منطقی زیاد و بحقشون برای اعتراض ، خودبخود همه جماعت متدین رو هم هدف آماج حملات خودشون قرار دادن .. 

و .. 

متاسفانه 

هیچکدوم از طرفین ذره ای نسبت به هم نرمش ندارن !! 

 

بخدا گریه م گرفته .. 

من خودمم معترضم نسبت به سیاستهای نظام و شاکیم .. خصوصا اینکه بنام نظام دینی معرفی شده .. 

ولی به خودم هیچ وقت اجازه نمیدم ، همه رو به یک چشم ببینم .. 

به خودم اجازه نمیدم توهین کنم به هرکسی که مخالف عقیده منه .. 

منم یک فرد به ظاهر با پوشش مذهبی هستم .. 

اگه قراره چادرم منتسب به نام بانو فاطمه زهرا ( س) باشه ، باید رفتارمم فاطمی باشه .. 

گرچه پر از خطا و اشتباهم و میدونم میزان و ترازوی خدا ، فقط ظاهر و شعار نیست .. 

ولی اینم میدونم که چقدر عشق و محبت و مودت بین بنده هاشو دوست داره .. 

انصاف رو دوست داره .. 

و دلم میگیره .. 

از این همه بی انصافی و قضاوت کردن و برچسب زدن ها .. 

چرا هیچکدوم از طرفین منصف نیستن؟ 

یکی چون قدرت داره سرکوب میکنه و هزاران دلیل واهی بنام دین میاره ..  و براش مهم نیست که باید رسیدگی کرد و درد مردم رو فهمید .. باید درک کرد بعضی از همین معترضین برای درد نان و حق خوری ها به پا خواستن و منافق و مزدور و دشمن نیستن .. و بجای بازدداشت و نهایتا آزاد کردن با منت ، دست اونا رو بوسید و بابت کم کاریها عذرخواهی کرد .. 

اصلا جلب رضایت و جبران هم باشه پیشکش .. 

و 

دیگری چون سلاحش رسانه و قلمه ، نفی میکنه و شده هیزم برای شعله ور تر شدن آتش خشم ملت ! 

از هر راهی هم که بتونه وارد میشه و به هر بهانه ای چنگ میزنه .. خصوصا جایی که رد پایی از پرچم دین باشه !! 

 

و مردم هم که .. 

بخدا نمیدونم چی بگم .. 

فقط میدونم لبخند رضایت خدا در توهین کردن و به جان هم افتادن و برچسب زدن به همدیگه نیست .. 

خودم یه دوره ای مشکلات خانوادگی داشتم و خوب میدونم گاهی منصف نبودن چطور میتونه قلبمونو سنگ کنه و منطق و عشق و دوست داشتنها رو محو کنه .. چطور میتونه ویرونی به پا کنه و تر و خشک رو به پای هم بسوزونه .. 

هرکجا که من یا اونا زدیم جاده خاکی ، اوضاع بدتر شد که بهتر نشد .. 

الانم همین وضعه .. 

حرف مردمو که میشنوم .. .. چه حقیقی چه مجازی .. قلبم به درد میاد .. 

اینستا و کامنتهاش .. وبلاگها و کامنتهاشون .. و استوریهای پشت سر هم هر دوطرف خطاب به هم .. 

همه هم قصد روشنگری دارن .. 

قصد بیداری دارن .. 

بدتر این که خونهای ریخته شده از دو طرف هم شده ابزار جنگیدن و دندان تیز کردن برای هم !! 

بخدا که روا نیست چنین کاری گریه‌آور

کسی هم نیست بیاد بگه  بابا دور شدن از هم هیچ چیزی رو حل نمیکنه .. 

و باید کنار هم بود و همفکری کرد ، بدور از تعصب بیجا و خشم و بی منطقی .. 

دروغ چرا هست .. هستن ..

خودم دیدم .. 

ولی ..

تو این همهمه کی صدای اونا رو میشنوه آخه ؟! 

اصلا کی به حرفشون گوش میده .. 

نه قدرت دارن نه قلم .. 

تو حاشیه ها موندن .. 

منظورم از کس ، بزرگتر ریش سفید صاحب قدرت و قلم و رسانه هست .. 

که 

که نمیبینم واقعا .. 

 

 

پ.ن 

_ شما رو بخدا اینجوری به جون هم نیفتین .. همین گریه‌آور

_ متن بدون ویرایش ارسال شده ، اگه غلط املایی و انشایی بود به بزرگواری خودتون ببخشید 

 

 

 

 

 

 

 

 



ساره ::: دوشنبه 101/7/18::: ساعت 12:31 صبح


_ چند روزیه که با مدرسه رفتن دخترک کلاس اولی من ، خونه در سکوت فرو میره و تجربه جدید دیگه ای در این دوره از زندگیم کسب میکنم .. 

ترکیب خلوت و آرامش در عین حال نگران بابت حال و وضعیت دخترک که قراره چطوری با چالش های جدید زندگیش روبرو بشه و بسلامت بگذره .. 

چالش هایی که از همون بدو ورود به کلاس شروع شده ، از جمله بر سر نشستن روی فلان صندلی و نیکمت و همکلاسی کمی تخس .. 

که حس هیجان و لذت سارا کوچولو رو از تجربه جدیدش تحت تاثیر قرار داده .. 

و من ناچارم بعنوان مادر از کنار گود راهنماییش کنم و دخالت مستقیم نداشته باشم و بهش یاد بدم چطوری با منطق و قاطعیت از حق خودش دفاع کنه .. 

و جالبتر اینکه همین همکلاسی نامبرده به همراه دوست شیطون دیگه دخترکمو وارد بازی دوست یابی کرده و الان خودشم بعنوان دوست بهش نزدیک شده و ترفند نشستن به نوبت روی صندلی مذکور به کار بسته !! 

و من در عجبم از این همه هوش و ذکاوت برای تصاحب یک نیمکت  !! 

خلاصه که از همین ابتدا ذهنم درگیر امورات کلاس سارا کوچولو شده و دلم میخواد خودش بتونه از حالا روی پای خودش بایسته و به روش درست مشکلاتشو حل کنه .. 

و من باید مدام از دور این ماجرا رو مدیریت کنم و حواسم باشه به اندازه دخالت کنم .. 

البته امروز به بهانه جلسه والدین با معلم ، سرکشی میکنم و کمی اعتماد به نفس به دخترک تزریق میکنم .. 

تا خدا چه خواهد و چه پیش آید .. 

------------------------------------------------------------------------

 

_ نوشتن از اوضاع سیاسی کشور حالمو بد میکنه ، خیییلی ... 

و با اینکه خیلی حرف برای نوشتن دارم اما ترجیحم اینه که اینجا حداقل خودمو درگیرش نکنم .. 

یکی دیگه از دلیل ننوشتنم ، حس صلح طلبی در درونم هست و وقتی میبینم قسمت نظرات اکثریت وبها بخاطر پستشون راجع به این موضوع درگیر بحث و کشمکش شده حالم بد میشه به معنای واقعی و ترجیح میدم نخونم .. 

چه اونایی که طرفدار نظام هستن چه اونایی که مخالف .. 

دو دستگی ها واقعا ناراحتم میکنه .. 

ای کاش این افراط و تفریط ها و توهینهای دو طرف نبود .. 

ولش کن .. بیخیال .. 

در جمع خانواده و فامیل هم درسته که دیگه خاله بینمون نیست ، اما همگی به احترام عشق بی حدش به همه ، سکوت میکنیم و اولویتمون حفظ محبت و مودت هست .. هیچکس به اعتقاد دیگری کاری نداره و دخالتی نمیکنه ، حتی اگه کاملا مخالف  باشه .. 

خدا کنه که ادامه پیدا کنه و فقط مختص امروزمون نباشه .. خدا کنه روح خاله همیشه هوامونو داشته باشه .. 

 

 

پ.ن 

_ فرصت نوشتنم تموم شد .. ان شاءالله بعد میام 

 

 

 

 



ساره ::: یکشنبه 101/7/10::: ساعت 1:48 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 2
کل بازدید :20208
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
ساره
اینجا .. این گوشه .. منم و دلم .. اگه چند ماه از تاریخ آخرین پستم گذشت و بروز نشدم دیگه ، حلالم کنین .
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<