سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، شخص فریبکار چاپلوس است . [امام علی علیه السلام]

گوشه ای دنج برای من


کوچ کردم به اینجا 

نمی‌دونم موندگار میشم یا نه ، اما فعلا می‌خوام از پارسی بلاگ برم . 

پارسی بلاگ همیشه خوب بوده برای من و خاطره ها دارم باهاش . ولی خب .. یه وقتایی آدم کم حوصله ست .. نمیتونه صبوری کنه دیگه .. باید دنبال راه حل جایگزین باشه تا مسئله اصلی به وقتش حل شه .

امیدوارم به زودی اختلال ها هم برطرف شه 

 

یا حق 

 

 



ساره ::: جمعه 102/9/17::: ساعت 11:12 عصر


میگه می‌خوام ماشین جدید و بنام تو کنم . 

میگم چه فایده .... از سر عشق و علاقه که نیست . چون حوصله دوندگی و کارای اداریشو نداری ، همچین قصدی داری . 

میخنده میگه خب صادقانه بگم همینطوریه ،  90 درصدش بخاطر اینه ، 10 درصد مابقی هم چون دوستت دارم این کارو میکنم .جالب بود

میگم پس حواست باشه ، فردا روزی منتشو سرم نذاری که ببین واست ماشین خریدما !! 

بازم می‌خنده .. 

می‌خنده چون حتما اینکارو خواهد کرد . 

 

البته همچنان از ماشین خبری نیست . 

کاش حداقل تا هفته دیگه جور بشه .. ینی میشه ؟



ساره ::: چهارشنبه 102/9/15::: ساعت 4:17 عصر


_ خانواده عمه جانم ، برنامه سالگرد رو گذاشته بودن واسه هفته آینده .. 

که خب مامان اینا دقیقا همون زمان مهمون دارن . دوستای خانوادگیمون قراره بعد دو سال بیان و هیچ جوره نمیشه تغییرش داد ، برنامه هم از قبل ریخته شده چون بابا اینا فکر کرده بودن طبق تاریخ وفات ،  این هفته سالگرد گرفته میشه .. 

منم که مراسم کوچک خانوادگی سالگرد برای پدرشوهرو همون هفته آینده در پیش دارم و حتی زیاد نمیتونم کنار مهمونا باشم ( برنامه سفر دارن با مامان و داداش و آبجی ) . 

خلاصه دیشب همگی غافلگیر شدیم وقتی فهمیدیم مراسم هفته آینده ست ! 

نه میشد مهمونی و سفر رو کنسل کرد ، نه میشد به مراسم رسید ! 

اینجوری شد که بابا زنگ زد به پسرعمه .. 

و ازشون خواست اگه صلاح بدونن ، مراسمو این هفته برگزار کنن .

اونم بعد از مشورت با برادر و خواهراش با بابا تماس گرفت و گفت چون بچه ها آمادگی ندارن برا این هفته ، مراسمو میندازیم دو هفته دیگه که شما هم بتونی بیای .. 

وقتی فهمیدم ، تعجب کردم .. 

گفتم ینی بخاطر بابا یه هفته دیگه عقب انداختن ؟! 

که مامان گفت حواست نیستا .. الان بابا بزرگ خاندانه ! 

آره یادم رفته بود ، عمو جانم که بزرگ تر از همه بود ، پارسال 20 روز بعد از عمه از دنیا رفت و حالا بابای من بزرگ خاندان پدری هست ! 

لقبی که بیشتر تن آدمو میلرزونه برای باور کردن ترسها .. 

 

 

 

 



ساره ::: چهارشنبه 102/9/15::: ساعت 11:52 صبح


_ همچنان دنبال ماشین هستیم ، پولمون واسه مدل جدید کمه و مدلهای قدیمی تر هم که عمر مفیدشونو کردن . خیلیا میگن صبور باشین و عجله ای نخرید . 

ولی مادر و خواهر همسر ول کنمون نیستن . با حرفاشون تحت فشار میذارنمون و حتی تند برخورد میکنن! 

می‌دونم از سر دلسوزیه و نگران هستن . ولی خب درستم نیست دیگه اینجوری بهمون فشار بیارن .. 

من خرید رو گذاشتم به عهده داداش و آشناهایی که کاملا از همه چیز ماشین سر در میارن . و اونا هم دارن کاراشو میکنن. 

ولی انگار خانواده همسر نمیفهمن.. سرزنش میکنن معطلی ما رو .. 

درک نمیکنن که چقدر واسه فروش ماشین قبلی دردسر داشتیم . و کسی نمی‌خرید ..  حالام که خریدن ، هنوز کاغذ بازی هاش ادامه داره  (آخه  برا فروش اونم عجله داشتن و فکر میکردن با قیمت خوب برش میدارن ! که نشد اینطوری)

و حالا تازه پول رسیده و دستمون باز شده برا انتخاب .. که داریم انجامشم میدیم ..

خلاصه خداروشکر که دوریم و کمتر همو میبینیم ، وگرنه مخم میترکید .. 

همه چی سخت بدست میاد انگار 

 

 

پ ن بی ربط 

_  بنظر میاد پارسی بلاگ حسابی بهم ریخته ، شاید مجبور شم جامو عوض کنم 

 

 



ساره ::: یکشنبه 102/9/12::: ساعت 10:59 صبح


کارای ماشین گره خورده بهم ، دوباره باید مسیر دادگاه و .. طی بشه .. 

حل شدنیه ولی خب دوندگی داره دیگه ..

همسر هم که قاطی کرده حسابی ..‌‌

فعلا با مادرش رفتن دنبالش ..‌‌

خدا کنه زودتر درست شه ..

 

 

 

 



ساره ::: یکشنبه 102/9/5::: ساعت 10:31 صبح

   1   2   3   4   5   >>   >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 24
کل بازدید :20228
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
ساره
اینجا .. این گوشه .. منم و دلم .. اگه چند ماه از تاریخ آخرین پستم گذشت و بروز نشدم دیگه ، حلالم کنین .
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<